حکم اهانت به مسيح در سنت مسيحيت

نويسنده:محمد رضا جواهري

چكيده

هدف از اين پژوهش استنباط شرعي «اهانت» به بزرگ ترين شخصيت دين مسيحيت، حضرت عيسي مسيح – علي نبينا و آله و عليه السلام – از درون «سنت مسيحيت» است. در اين زمينه، نخست ارزش و اهميت «سنت» در بين مذاهب مسيحي و ديدگاه كاتوليك ها درباره ي استمرار و تداوم سنت بررسي مي گردد و به دنبال آن، نظريه ي «خطا ناپذيري» پاپ و دلايل قدرت و حق تشريع كليسا و پاپ تبيين مي شود و سپس حكم اهانت به حضرت عيسي عليه السلام از درون سنت مسيحي و فتاواي پاپ استنباط خواهد شد. در پايان، حكم اهانت به رسولان مسيح و مجازات توهين به پاپ و همچنين احكام و كيفرهاي دادگاه تفتيش عقايد كليساي رومي به دليل نقشي كه در كشف حكم اهانت به مسيح عليه السلام بر اساس سنت مسيحيت دارد، شناسايي و بررسي مي شود.
كليد واژه ها: سنت، اهانت، پاپ، كليسا، حكم.

مقدمه

مهم ترين منبع نزد مسيحيان جهان پس از كتاب مقدس، «سنت» است؛ بنابراين، سنت دومين سند و منبع مقدس، ارزشمند و معتبر مسيحي است. علاوه بر كاتوليك ها و ارتدوكس ها، كه همواره بر مرجعيت و اعتبار سنت تأكيد دارند، (1) پروتستان ها نيز مجبور به پذيرش نوعي سنت شده اند و از متون مقدس و كليسا، شهادت دروني روح القدس و نداهاي پيامبرگونه براي زندگي ديني و عمل صالح مطابق سنت مسيحي ياد مي كنند. (2)
به اعتقاد كاتوليك ها و شوراي جهاني مسيحيان، در كنار كتاب مقدس، سنت منبع جداگانه ي الهي است که به خواست خدا، به عنوان وحي الهي براي جبران کاستي هاي کتاب مقدس تعيين شده و حجيت واعتبار آن، همسنگ كتاب مقدس است. (3) سنت طرح زنده اي است كه رشد و توسعه مي پذيرد و قوانين شرعي جديدي براي كليسا و مسيحيان توليد مي كند. گرچه سنت از عصر رسولان و پدران كليسا آغاز شد ولي همواره در حال شكوفايي و تكامل و پاسخ گويي به نيازهاست. تحرك، پويايي، استمرارو تداوم سنت، عامل گسترش و توسعه ي آموزه هاي مشروع و قانوني كليساي جهاني است. (4)
براي اثبات حجيت و اعتبار سنت، استمرار و پايداري آن، به كتاب مقدس (5) و وحي، هدايت و لطف الهي (6) و تجلي حضور، تعليم، الهام و ارشاد كليسا توسط روح القدس (7) استدلال شده است.
كليساي كاتوليك پاپ را داراي قدرت مطلق و نامحدود مي شمارد كه پيروي كامل از آراء وي وظيفه ي عموم مسيحيان است. (8) وي خليفه ي خدا و نايب عيسي مسيح عليه السلام بر روي كره ي زمين، فوق امپراتور مي باشد و حق الهي قانون گذاري و تشريع براي عموم مسيحيان از آن اوست. (9) مشروعيت، اعتبار و لزوم اجراي فتاواي پاپ بستگي به پذيرش مردم ندارد. (10) علا يوحنا پطرس غوري مدارك و اسناد قدرت قانون گذاري و حق تشريع كليساي كاتوليك به رهبري پاپ را، كتاب مقدس، (11) و دليل عقلي و سنت كليسايي (12) مي داند. پاپ در اظهارنظر خويش، از اشتباه پاك است. وي هيچ گاه در فرمان هاي رسمي پاپي، در جايگاه رهبري مسيحيان اشتباه نمي كند. مقام عصمت و خطا ناپذيري پاپ يك امتياز الهي است كه در شوراي جهاني مسيحيان و شوراي اول و دوم واتيكان تأييد و تصويب گرديد. (13) در متن تصويب شده درباره ي خطا ناپذيري پاپ در شوراي واتيكان اول براي اثبات اين اصل ايماني و عقيدتي بر سنت مسيحي و ترفيع و تكريم مذهب كاتوليكي، نجات مسيحيان، مكاشفه ي الهام الهي و تأييد شوراي مقدس و مساعدت و كمك الهي و جانشيني پطرس و اقتدار عالي رسولي و انجام وظيفه ي تعليم و آموزش مسيحيان تكيه شده است. (14) در سند مسيحي شوراي واتيكان دوم نيز اصل «اقتدار آموزشي قدسي پاپ» در عرض كتاب مقدس و سنت مقدس به عنوان منبع سوم معتبر مسيحي شناخته شده كه با هدايت روح القدس، كلام خدا را دريافت مي كند و به نام عيسي مسيح عليه السلام آموزش مي دهد. (15) بنابراين، فرمان هاي پاپي و آموزه هاي ديني پاپي، مصوبات شوراي جهاني كليسا و واتيكان و مسيحيان با حضور پاپ، و تأييد و تصويب وي منبع معتبر ديگري براي شناخت شخصيت هاي مقدس مسيحي و حكم اهانت به آنان است.

حكم اهانت به مسيح در سنت مسيحيت

برابر نظريه ي «تداوم و استمرار سنت»، نزد مسيحيان و كليساي كاتوليك، فرمان پاپ و مصوبات شوراهاي جهاني مسيحيان دست مايه ي گسترش و توسعه ي سنت مسيحي است. همچنين به حكم نظريه ي «خطا ناپذيري پاپ»، فرمان هاي پاپي اصلاح ناپذير و غير قابل تغييرند. بر پايه ي اين دو نظريه، زماني كه پاپ در جايگاه مقام رسمي رهبري كليساي مسيحي فرماني صادر كند، فرمان او درسنت مسيحي جاي مي گيرد و از قوانين رسمي و قطعي پذيرفته شده ي کليسايي شناخته خواهد شد و صد درصد حکم الهي مسيحي تلقي مي گردد و بر همه حجت شرعي بوده و پيروي از آن واجب است. تصميم ها و مصوبات شوراهاي عمومي كليسايي نيز عامل تبيين و توسعه ي سنت مسيحي هستند. از اين رو، مجموعه ي آراء پاپ و بيانيه هاي شوراهاي جهاني مسيحيان در ارتباط با «هر قطه» و بدعت، نفاق و «سكريليج»، ارتداد و كفر مي تواند حكم سنت مسيحيت در موضوع اهانت به عيسي مسيح عليه السلام را نشان دهد.

پاپ و شوراي عمومي كليسا؛ منبع تشريع احكام

اگر سنت محدود به سنت پدران كليسايي و رسولان و حواريان عيسي مسيح عليه السلام تلقي شود، فرمان پاپ و شوراي عمومي مسيحيان، از راه ديگري حجت و معتبر خواهد بود. کليسا منبع تشريع حکم الهي است و پاپ و شوراي عمومي حق تشريع قانون دارند و مي توانند به تشريع حكم روي آورند و آن را شريعت و فرمان خداوند بنامند و همه بايد آن را بپذيرند. (16)
در آيين مسيحيت، حق تشريع در انحصار خداست و خداوند مشرع ذاتي و اصلي است و قدرت ساير مشرعين بي واسطه يا باواسطه از خدا سرچشمه مي گيرد. در كتاب مقدس تصريح شده است: پادشاهان به وسيله ي من حكم راني مي كنند و تشريع كنندگان(مشرعون) با اذن من قانون گذاري كرده، حكم الهي را وضع نمايند. (17) پطرس رسول هم نوشته است: هيچ سلطه و قدرتي بدون اجازه ي خدا وجود ندارد و هيچ سلطه اي جز از خدا نيست. (18)
علامه ي مسيحي، يوحنا پطرس غوري، در كتاب مختصراللاهوت الادبي با استناد به كتاب مقدس، دليل عقلي و سنت كليسايي واگذاري حق تشريع و قانون گذاري از جانب خدا به كليسا را ثابت نموده است. (19) حضرت عيسي مسيح عليه السلام به پطرس فرمود: آنچه را كه در زمين ببندي، در‌آسمان بسته خواهد شد و آنچه را كه در زمين گشايي در آسمان گشوده خواهد شد. (20) وي به حواريان فرمود: هركس سخن شما را بشنود سخن مرا شنيده است، و هر كس(احكام) شما را حقير شمارد مرا حقير شمرده، و هر كس مرا حقير شمارد در واقع خدايي كه مرا فرستاده حقير شمرده و رد كرده است. (21) در كتاب مقدس، از زبان رسولان عيسي مسيح عليه السلام آمده است: رأي روح القدس و ما بر اين قرار گرفته كه جز دستورات و ضرورياتي كه در زير مي آيد بار شما را سنگين تر نسازيم. (22)
يوحنا پطرس غوري اعتقاد دارد: از اين نصوص كتاب مقدس مالكيت و سلطه ي كليسا بر تشريع استفاده مي شود. بنابراين، متوليان كليسا از مقام جعل و تشريع احكام الهي برخوردارند. (23) وي برهان عقلي نيز براي برخورداري كليسا از مقام تشريع حكم الهي ارائه كرده، مي نويسد: به دليل آنكه كليسا در نوع خود، يك هيأت اجتماعي كامل است كه مديريت ديني جامعه را بر عهده دارد، براي استحكام اين مديريت و متناسب با مسئوليت ويژه ي خويش، بايد از «ولايت» برخوردار باشد و اين ولايت جز با داشتن حق تشريع احكام، تمام و كامل نمي شود. علاوه بر اين، انجام وظايفي همچون بازداشتن مؤمنان از ارتكاب منكرات و وادار نمودن آنان بر اموري كه موجب تقرب به خدا و قيام بر عبادت و نجات از هلاكت است، چنين حقي را براي كليسا لازم و ضروري مي كند. (24)
وي در پاسخ اين پرسش كه در كليسا، چه كساني حق تشريع و وضع احكام را دارند، مي نويسد: پاپ، مجمع و شوراي عمومي، اسقفان، مجامع و شوراهاي خالص. اما پاپ يعني اسقف رم- حق دارد براي كل كليسا تشريع حكم كند؛ زيرا در كتاب مقدس، حضرت مسيح عليه السلام به پطرس گفته است: بره هاي مرا خوراك ده، گوسفندان مرا شباني كن. (25) روشن است منظور از «رعايت و شباني كردن» در اين فرمان حضرت عيسي عليه السلام به پطرس، سياست و مديريت و تدبير است. همچنين آن حضرت به پطرس گفته است: آنچه در زمين ببندي در آسمان بسته مي شود. (26) اين سخنان، كه خطاب به پطرس گفته شده است، شامل پاپ نيز مي شود؛ زيرا او خليفه ي مسيح در كليساي جهاني و عام رم، بلكه اسقف اعظم و متولي و صاحب كليدها و شبان شبانان و نايب مسيح در زمين است. امام مجمع و شوراي عمومي نيز مي تواند براي تمام كليساها احكام تشريع كند؛ زيرا آن شورا در تمام تعليم و تدبير، جانشين كليساست. پس بايد براي كل كليسا حق وضع حكم شرعي داشته باشد؛ ولي بايد توجه داشت كه احكام صادره از اين شورا به تنهايي رسميت ندارد، مگر اينكه خود پاپ يا نايب او رياست آن را بر عهده گيرد و احكام آن را تأييد كند؛ زيرا شورا نمي تواند بدون جلب نظر پاپ، جانشين كليسا شود. اما اسقفان مي توانند شرايعي براي قلمروهاي خود وضع كنند؛ زيرا چنين ولايتي براي استحكام مديريت قلمروهايشان ضرورت دارد.
يوحنا پطرس غوري در كتاب خود، كه يك كتاب فقهي مسيحيت كاتوليك است، قدرت برتر و بي نظير كليسا و رهبر آن پاپ را در تشريع احكام و شريعت گذاري تبيين نموده و مسائل وابسته به آن را بررسي كرده است. وي در بحث از آنچه شناخت و اعتقاد بدان لازم است، از قانون «ايمان رسولان» ياد كرده است. اين قانون دربردارنده ي سه عقيده ي ديني بوده كه ايمان به آنها واجب است، ولي درباره ي سومين آن عقايد، كه درباره ي كليسا است، مي نويسد: سومين عقيده، خود مشتمل بر سه امر است كه معرفت و اعتقاد به آن واجب است: در روي زمين، فقط يك كليسا وجود دارد و رئيسي كه آن را تدبير و مديريت مي نمايد يكي است. كليسا با كمك روح القدس اداره و تدبير و حفظ مي شود، كليسا در آنچه به ايمان و آداب و احكام ارتباط دارد، از اشتباه و غلط معصوم و پاك است و حق كليساست كه همه بايد سخن آن را بشنوند. (27)
كليسا داراي سلطنت و نيرويي است كه بر اساس آن مي تواند عمل به سفارش هايش را بر مؤمنان به گونه ي الزامي بزرگ، واجب گرداند؛ چون مسيح عليه السلام تشريع احكام و شريعت گذاري را به كليسا تفويض نموده است. (28)
اصل در شريعت كليسايي پاپي، اين است كه اجراي آن الزامي است و متوقف بر قبول مردم نيست؛ چون اگر اعتبار و لزوم آن وابسته به پذيرش مردم باشد سلطه ي شرعي كليسا و قدرت شرايع از بين مي رود و نظام جمهور تعطيل مي گردد. (29)
اصل اين است كه عمل به شريعت كليسايي حتي با نهي حكم مدني و دولت از پذيرش آن، لازم است؛ چون كليسا با سلطه ي ذاتي و استقلالي از طرف عيسي مسيح عليه السلام – و نه از جانب حاكم مدني – تشريع حكم مي نمايد. اسقفان حق عدم تنفيذ شرايع پاپي و انكار آن را ندارند؛ چون آنان پايين تر از اسقف اعظم رم هستند و اسقف اعظم رم نايب بي واسطه ي مسيح عليه السلام در زمين و رئيس و سر و مدبر تمام كليساهاست و اسقفان گرچه در كليساي خويش امير و فرمانده اند، خود و زير دستانشان بايد از پاپ اطاعت نموده، به وي اقتدا كنند و با تنفيذ شرايعش، آنها را منتشر نمايند. شريعتي نيست، مگر اينكه اجراي آن واجب قطعي است و فرق «شريعت» با «مشورت» در اين است كه متعدي و متجاوز به شريعت بايد مجازات شود و اين اجماعي است. (30)
ولايت تشريعي پاپ عمومي است و شامل تمام كليساها مي گردد. از جمله جلوه هاي آن ولايت تشريعي، ولايت در واجب نمودن عيدها در حق كل كليساست. و اين ولايت مخصوص پاپ بوده و كسي ديگر از اين ولايت برخوردار نيست. (31)
پاپ و اسقف اعظم مي تواند آنچه را كه وصيت به صرف آن در جهت بر و نيكي معين شده باشد، با داعي پسنديده و حميد در غير آن صرف كند؛ چون مسيح پاپ را مدبر در همه ي وجوه بر و نيكي قرار داده است، به گونه اي كه حق تصرف در وجوه بر به اقتضاي نياز و منفعت روحي را داراست. (32)
مطابق اين اظهارات و آراء فقهي يوحنا پطرس غوري، در كليساي مسيحي، تنها پاپ داراي مقام وضع و تشريع احكام است؛ چون شوراي عمومي و اسقف ها و شوراهاي خصوصي فقط با اجازه و تأييد پاپ مي توانند حكم شرعي صادر كنند. از اين رو، فرمان ها و اعلاميه ها و نظرات پاپ بيانگر حكم شرعي آيين مسيحيت است و همه ي آنچه در جهان مسيحيت با فرمان پاپ و دستور شرعي وي انجام شود تابلوي راهنماي ديدگاه مسيحيان كاتوليك در جهان است. رفتار و گفتار كليسا به رهبري پاپ، در ارتباط با بدعت گذاران و مرتدان و كافران، گوياي حكم شرعي پاپ و نظريه ي آيين مسيحيت درباره ي اهانت به مقدسات است و مي تواند حكم اهانت به بزرگ ترين شخصيت مسيحيت، حضرت عيسي مسيح عليه السلام را نشان دهد.

حكم اهانت به عيسي مسيح عليه السلام در آراء پاپ و شوراي جهاني كليسا

كليساي كاتوليك به رهبري پاپ، در تاريخ مسيحيت احكامي را در ارتباط با بدعت، ارتداد و كفر تشريع كرده كه شريعت رسمي و قطعي آيين مسيحيت شناخته شده و معرفت، پذيرش، اعتقاد و ايمان به آنها بر تمام اسقفان، كاردينال ها، كشيشان و پيروان آنان لازم است. براي روشن شدن شرايع كليسا و پاپ درباره ي توهين به مقدسات، برخي آراء و نظريات آنان بررسي مي شود. شوراي «نيقيه اول» با قريب 220 تا 318 اسقف در ژوئن 325 ميلادي تشكيل شد. (33) احكام اين شورا را تقريبا تمام مسيحيان جهان، كاتوليك هاي رمي و ارتدوکس ها و پروتستان ها قبول دارند. (34) اين شورا در اعتقاد نامه اي كه صادر كرد، برخي گفتارها در ارتباط با شخصيت حضرت عيسي مسيح عليه السلام را محكوم كرد و گويندگان آن را لعنت نمود: كليساي مقدس كاتوليك و رسولان، كساني را كه سخنان زير را مي گويند لعنت مي كند: «زماني بوده است كه پسر وجود نداشته است» و «او وجود نداشته و بعد به وجود آمده است» و «او از نيستي به وجود آمده است.» نيز كليساي كاتوليك كساني را لعنت مي كند كه بر اين باورند كه وجود او از ماهيت يا وجودي بجز ماهيت يا وجود پدر ناشي شده است و يا اينكه او تغيير پذير بوده و درمعرض دگرگوني و تبديل است. (35)
كشيشي از پدران مسيحي در اسكندريه به نام آريوس اعتقاد داشت عيسي مسيح كلمه ي حق است، ولي مانند ساير موجودات جهان، حادث و مخلوق است و از نيست به هست آمده و عيسي عليه السلام بر خلاف پدر، داراي آغاز و ابتداست. اسقف شهر عقايد او را بدعت دانست و محكوم نمود و شوراي كليسا آريوس را عزل كرد و در شوراي «نيقيه» نيز اعتقادنامه ي ضد آريوسي تصويب شد. عقايد آريوسي محكوم گرديد و آريوس و پيروانش لعنت شدند. (36)
شوراي قسطنطنيه دوم نيز، كه مورد تأييد همه ي مسيحيان است، در سال 553 چهارده «ملعون باد» صادر كرد. در «ملعون باد» هفتم، نوشته شد: اگر كسي اصطلاح «در دو طبيعت» را بدين منظور به كار گيرد كه واژه ي «دو» طبيعت هاي مسيح را جدا سازد و يا با اين استفاده، دو طبيعت را دو شخصيت مجزا معرفي نمايد، ملعون باد!‌ در «ملعون باد» هشتم نوشته شد: اگر كسي اصطلاح «از دو طبيعت» يا «يگانه طبيعت مجسم كلمه ي خدا» را به كار گيرد و اين اصطلاحات را به شكلي كه پدران مقدس تعليم داده اند، درك نكند، بلكه سعي نمايد طبيعت يا جوهر الهي و انساني مسيح را با هم مخلوط نمايد، ملعون باد! ‌در «ملعون باد» دهم نيز نوشته شد: اگر كسي اعتراف نكند خداوند ما عيسي مسيح،كه در جسم مصلوب شد، خداي حقيقي و خداوند جلال و يكي از اقنوم تثليث اقدس است، ملعون باد! (37)
از آنچه در اين دو شورا محكوم شد عقايد كساني به دست مي آيد كه چنين مي انديشيدند. بنابراين، تعليمات رسمي كليسا و پاپ معيار راست كيشي است و بدعت گذاران ملعونند. عدم اعتقاد به برخي اوصاف شخصيت حضرت عيسي مسيح عليه السلام، گرچه همراه با احترام كامل نسبت به آن حضرت و پذيرش اصول عقايد مسيحيت و ساير اوصاف وي باشد، موجبات لعنت را فراهم نموده است. پس قطعا هر كس كوچك ترين اسائه ي ادب و اهانتي به اين شخصيت بزرگ و مقدس بنمايد ملعون خواهد بود.
حكم «تكفير صغير» و «تکفير کبير» و «لعنت» از احکامي است که پاپ و شوراهاي مسيحي و اسقفان صادر مي کرده اند. «تکفير صغير» مسيحي را از اجراي شعائر كليسا محروم مي ساخت. اين مجازاتي بود كه هر كشيشي حق داشت آن را اجرا كند. اگر متخلفي كه محكوم شده بود پيش از طلب و دريافت آمرزش، درمي گذشت، به عقيده ي مؤمنان، چنين تكفيري حكم محكوميت ابدي به عذاب اخروي را پيدا مي كرد. «تكفير كبير»، كه اكنون تنها نوع تکفير از جانب کليساست، حکمي بود که تنها از جانب شوراهاي ديني مسيحي يا پاپ و اسقفان صادر مي شد. حكم «تكفير كبير» محكوم را از هر گونه همبستگي حقوقي يا روحاني با جامعه ي مسيحي محروم مي كرد؛ به اين معنا كه تكفير شده نمي توانست از دست كسي به يك دادگاه كليسايي دادخواهي كند، يا حق ارث داشته باشد، يا عملي انجام دهد كه از لحاظ حقوقي معتبر باشد، اما ديگران مي توانستند او را تحت تعقيب قرار دهند.
هنگامي كه پادشاه فرانسه در سال 998 م تكفير شد، تمام درباريان و تقريبا همگي خدمت كارانش او راترك گفتند. دو نفر خدمت كاري كه در دربار ماندند، هر خوراكي را كه سر سفره ي پادشاه باقي مي ماند، در آتش مي ريختند تا مبادا از اين طريق ملوث شوند. بعضي اوقات كه جرم شديد بود، كليسا علاوه بر تكفير، متخلف را لعنت مي كرد؛ به اين معنا،كه بر حكم تكفير، حكم لعني نيز مي افزود مشتمل بر يك سلسله عبارات مبسوط مؤكد و دقيق حقوقي. (38)
احكام شوراهاي عمومي در قانون كليسايي و احكام پاپ ها قانون كليسايي هستند. در قانون كليسايي، فقط از طرز تشكيلات، اصول دين و كار كليسا بحث نشده است، بلكه مجموعه قوانين كليسايي حاوي نظاماتي درباره ي مناسبات اقوام مسيحي با ملل غير مسيحي در سرزمين هاي مسيحيان، آيين بازجويي و سركوبي بدعت ها، سازمان مبارزات صليبيان، بي حرمتي به مقدسات، کفر گويي، اداره ي محاکم اسقفي و پاپي، موارد صدور احكام تكفير و لعن و تحريم و حكم بازداشت، اجراي مجازات هاي مقرر از سوي دادگاه هاي روحاني و روابط ميان محاكم كليسايي و مدني است. كليسا معتقد است: رعايت همه ي اين قوانين براي عموم مسيحيان لازم است و درباره ي هر تخلفي، انواع مجازات هاي جسماني و روحاني را مقرر مي دارد. (39)
امپراتور لئوسوم در قسطنطنيه در سال 726 م فرماني صادر كرد و نصب تصاوير در كليساها را ممنوع ساخت و اين نخستين گام در تمثال شكني در جهان مسيحيت بود. پاپ گركوربوس دوم، جلسه ي شوراي مذهبي تشكيل داد و فتوا صادر كرد: هر كس برخلاف احترام صورت و تمثال در كليسا باشد از جرگه ي اهل ايمان خارج است، ‌و در حقيقت، پاپ امپراتور را تكفير كرد. (40)
پلاجيوس در ارتباط با گناه و فيض الهي و تعميد و تجسد و مرگ مسيح، آرائي داشت كه به خاطر آنها در سال 416 م در شوراي «كارتاژ» محكوم شد و پاپ اينو سنت اول محكوميت وي را تأييد كرد. امپراتور هونوريوس وي را بدعتگذار اعلام كرد و مشمول مجازات قرار داد و پاپ زاسيموس نيز در نامه اي وي را تكفير كرد. در سال 431 م نيز در شوراي «افسس»، پلاجيوس گري به عنوان بدعت محكوم گرديد. (41)
پاپ لوكيوس سوم در 1184م از همه ي اسقف هايش خواست در حوزه ي نظارتي خويش، به تحقيق و تفحص درباره ي بدعت گذاري بپردازند و اطمينان حاصل كنند بدعت گذاري در قلمرو نظارتي آنان، ريشه كن شده است. وي به همه ي اسقف ها نوشت: با مشورت اسقف ها و به نيابت امپراتور و دربار او، مي گوييم كه هر اسقفي بايد سالي يكي دو بار شخصا يا از طريق معاونش يا اشخاص با كفايت، از آن بخش هايي از حوزه ي نظارتي اش، كه معمولا گزارش مي رسد كه بدعت گذاران در آنجاها فعالند، ديدن كند و سه يا چهار مرد نيك سرشت و حتي اگر لازم مي شمارد، همه ي مردم همسايه را رسما سوگند دهد و موظفشان سازد كه اگر مي توانند محل اقامت كساني را كه راه و رسم خلاف ايمان و عقيده ي عمومي در پيش گرفته اند كشف كنند و چنين كساني را به اسقف اعظم يا معاون او معرفي نمايند. اسقف يا معاون او متهمان را به پيشگاه خود فراخواهند خواست و اگر آنها از خود رفع اتهام نكنند و از رسم و سنت كشور پيروي نمايند، يا اگر دوباره به وضع اول بازگردند، با داروي اسقف ها مجازات خواهند شد. اما اگر از اداي سوگند امتناع ورزند، بي درنگ درباره ي آنها به عنوان «بدعتگذار» داوري خواهد شد. (42)
او همچنين دستور داد همه ي بدعت گذاراني كه تكفير و ازعضويت كليسا طرد و از حمايت كليسا محروم شده بودند، به مقامات كشوري، ارتش غير روحاني، شهرداران و ديگر مسئولان محلي، كه مسئول مجازات متخلفان بودند، تحويل داده شوند. نمايندگان پاپ در همه جا مختار بودند اسقفاني را كه در پايمال ساختن بدعت گذاران اهمال مي ورزند، عزل كنند. وي اين دستورات را با يك فتواي پاپي و فرمان رسمي صادر كرد. (43)
اينوكنتيوس سوم در سال 1198 به مقام پاپي رسيد. وي دو ماه پس از آنكه به مقام پاپي رسيد، در نامه اي به اسقف اعظم اوش در «كاسكوني» چنين نوشت: چيزي كه بالاتر از همه مرا اندوهگين مي كند آن است كه در اين ايام، جمعي از شيطان صفتان گم راه را مشاهده مي كنيم كه به مراتب لجام گسيخته تر و موذي تر از سابق، مردمان ساده لوح را به دام مي اندازند. اين جماعت با خرافات و جعلياتشان، معاني اقوال كتاب مقدس را تحريف مي كنند و در صدد امحاي وحدت كليساي كاتوليك برآمده اند... ما به شما اكيدا فرمان مي دهيم كه با هر وسيله اي كه در اختيار داريد، همه ي اين بدعت گذاران را منهدم، و تمام مردماني را كه بر اثر آراي آنان آلوده شده اند، از قلمرو خويش دور كنيد. در صورت لزوم، مي توانيد ملوك و مردم را برانگيزد تا به زور شمشير، آنان را پايمال كنند. (44)
كاتارها به برخي عقايد كليساي كاتوليك همچون ارزش روحاني شعائر كليسا و عشاي رباني و مفاهيم كاتوليكي برزخ و دوزخ اعتقاد نداشتند و همچنين قبول نمي كردند عيساي ناصري پسر خداست و معتقد بودند به مسيحيت راستين نخستين عمل مي كنند. (45) پاپ «كاتاريسم» را بدعت دانست و كاتارها را تكفير كرد و آنان را «روباه هاي كوچكي كه تاكستان را ويران مي كنند» ناميد. (46) وي رمون ششم كنت تولوز را، كه حاضر نشد به جنگ كاتارها برخيزد، تكفير كرد و در تمام قلمرو وي، مراسم مذهبي را ممنوع ساخت و تمام دارايي هاي او را مصادره كرد و اعلام داشت: هر مسيحي اين اراضي را تسيخير كند آنجا مال حلال وي خواهد بود. وي خواستار جهاد براي نابودي كاتارها شد و به تمام شركت كنندگان در اين جهاد، مانند افرادي كه عازم جنگ هاي صليبي مي شدند وعده داد كه مشمول فرمان آمرزش عمومي خواهند بود. سيمون دو مونفور با لشكري متشكل از 4500 نفر با تشويق نماينده ي پاپ، به شهرها هجوم برد، بر تمام مخالفان چيره شد و مردم شهرهاي فتح شده را مخير ساخت كه يا با قيد سوگند، خود را مكلف به پيروي از آيين كاتوليك سازند يا به عنوان بدعتگذار، سر در زير تيغ گذارند. كايساريوس رهبان اهل «هايسرباخ» در خاطراتش مي گويد: چون از آرنو، نماينده ي پاپ، سؤال شد كه آيا از قتل كاتوليك ها بايد خودداري شود يا نه؟ پاسخ داد: همه را به قتل برسانيد؛ زيرا خداوند مي داند كه چه كسي برحق است. (47)
نماينده ي پاپ در «آلبي» در ژوئيه 1209 نامه اي به اينوکنتيوس نوشت و در آن به شرح آنچه در شهر «بزيه»، يکي از پايگاه هاي کاتارهاي گرفتار جنگ صليبي روي داد، پرداخت: حمله آغاز شد. فرياد برخاست: آماده ي جنگ! آماده ي جنگ! ظرف دو يا سه ساعت، افراد ما از خندق و ديوار گذشتند و شهر «بزيه» را به تصرف در آوردند. به هيچ کس، از هر مقام و جنس و سني رحم نکردند و قريب بيست هزار نفر را از دم تيغ گذراندند و به کشتار وسيعي دست زدند و تمام شهر را غارت کردند و اين آتش خشم و غضب خداوند بود که به چنين طرز شگفت آوري شهر را به کام خود فرو برد. همين فرستاده از قلعه ي «بروم»، که يکي از پايگاه هاي کاتارها بود، به اينوکنتيوس گزارش داد: جنگ جويان صليبي چشم هاي بيش از يکصد نفر از مدافعان شهر را در آوردند و بيني آنها را بريدند و براي هر کدام تنها يک چشم باقي گذاشتند تا در بقيه ي عمرشان مضحکه ي دشمنان ما واقع شوند. پاپ اينوکنتيوس از کاري که جهادگران صليبي اش انجام داده بودند، خشنود بود و در نامه اي به سيمون دو مونفور به قدرداني از آنان پرداخت: ستايش و سپاس خداوند را که به دست شما و ديگران خطرناک ترين دشمنانش را چنين بي رحمانه و شگفت آورانه قلع و قمع کرد! (48)
کشيشي از شمال فرانسه به پاپ اينوکنيتوس نوشت: در اين مملکت، دين داري مردم به حدي است که هماره حاضرند نه فقط اشخاصي را که آشکارا از دسته ي بدعت گذاران هستند، بلکه آنهايي که صرفا مظنون به بدعت گذاري اند در آتش بسوزانند. (49)
در سال 1215 پاپ اينوکنتيوس سوم به تمام مقامات کشوري تکليف کرد تا رسما سوگند ياد کنند که «کليه ي بدعت گذاراني را که کليسا محکوم به مجازات مقرر کرده است، در سرزمين هاي تابعه ي خويش نابود کنند»، وگرنه خودم به جرم بدعت گذاري محکوم مي شوند. (50)
اين رويارويي و نبرد خونين با بدعت گذاران، که به فرمان پاپ و با فرمان دهي نمايندگان وي انجام شده است، به روشني حکم سنگين اهانت به عيسي مسيح عليه السلام را نشان مي دهد. آنجا که با پذيرش مسيحيت و احترام کامل به مسيح عليه السلام، تنها براي رويکرد به برخي آراء متفاوت با کليسا، چنين برخوردهاي شديدي انجام شود، حکم اهانت به عيسي مسيح عليه السلام آشکار مي گردد. اهانت و دشنام به مسيح عليه السلام مصداق روشن بدعت است که هر مسيحي به صرف تصور آن، بي درنگ آن را تصديق مي کند. با توجه به اينکه فرمان پاپ و رفتار وي براي مسيحيان حجت است و شريعت را توصيف مي کند و پاپ در کليساي کاتوليک در جايگاه شارع قرار دارد و به تشريع حکم مي پردازد، بنابراين، فرمان ها و گفتار و رفتارهاي پاپ حجت و حکم شرعي است. در شوراي چهارم «لاتران»، که به دعوت پاپ اينوکنتيوس سوم در سال 1215 م برگزار شد، (51) بيش از چهارصد پدر روحاني برجسته و اسقف ها به موضوع بدعت گذاري و سرکوب آن پرداختند. در اين شورا، توافق شد که تبعيد و مصادره ي اموال براي بدعت گذاراني که از بازگشت به آموزه هاي کليسا خودداري مي کنند، مجازات قابل قبولي است. بدعت گذاران بايد از مشاغل دولتي منع شوند و نبايد عضو شوراي شهر شوند و حق ندارند به عنوان شاهد در دادگاه حضور يابند و نمي توانند وصيت کنند و نمي توانند ارث ببرند. (52)
شديدترين قوانيني که براي پايمال کردن جماعات بدعتگذار به تصويب رسيد، قوانين تصويب شده توسط فردريک دوم در خلال سال هاي 1220-1239 بود. به موجب اين قوانين، مقرر شد که هر کس به جرم بدعت از جانب کليسا محکوم شود، او را به حکومت محلي تحويل دهند تا در آتش سوخته شود. اگر اين گونه افراد از عمل خويش نادم مي شدند، به جاي سوزاندن در آتش، آنها را محکوم به حبس ابد مي کردند... مقامات حکومتي موظف بودند خانه هاي آنان را خراب کنند و بستگانشان را از تعمير و تجديد عمارت باز دارند. (53)
در سال 1231 کرگوريوس نهم قوانيني را که فردريک در سال 1224 درباره ي معامله با بدعت گذاران تصويب کرده بود؛ ضميمه ي احکام کليسايي کرد. از اين پس، کليسا و حکومت هر دو موافقت کردند که اگر فردي به بدعت گذاري بگرود و توبه نکند، عملش در حکم جنايت است و مستوجب مرگ، (54) و ملحداني که چنين رأيي از سوي محاکم شرعي درباره شان صادر شود بايد تحت تعقيب محاکم عرفي قرار گيرند تا مجازات گردند. (55)
در سال 1252 کليسا رسما اين موضع را اختيار کرد که بدعت گذاراني را که ابراز ندامت خودداري مي کردند براي اعدام، از طريق سوزاندن تحويل مقامات دولتي دهند. اين سياست در يک فتواي پاپي، رسما اعلام مجازات مرگ را به عنوان مجازاتي براي بدعت گذاران غير نادم به رسميت شناخت و تصويب کرد. اين فتوا با استفاده از شکنجه براي کسب اطلاعات از مظنونان به بدعت گذاري نيز موافقت کرد. (56)
پاپ نيکولاوس سوم از 128م در فرماني نوشت: بدين وسيله، ما عموم بدعت گذاران را - به هر اسم و عنوان ناميده شوند - تکفير و لعنت مي کنيم. هنگامي که اين گونه افراد از طرف کليسا محکوم شوند، بايد آنان را به قاضي بسپارند. اگر کسي پس از بازداشت توبه کند و خواستار مجازات کفاره شود، بايد او را مادام العمر زنداني سازند. تمام افرادي که به بدعت گذاران پناه دهند يا از آنها دفاع يا به آنها کمک کنند، بايد به عنوان بدعتگذار تکفير و لعنت شوند. هر کس به مدت يک سال و يک روز، در حالت تکفير و لعنت باشد بايد تبعيد شود. کساني که مظنون به بدعت کاري هستند، چنانچه نتوانند بي گناهي خود را ثابت کنند، تکفير و لعنت خواهند شد. اگر طوق تکفير و لعنت به مدت يک سال برگردن آنان بماند بدعتگذار تلقي مي شوند و به مجازات مقرر خواهند رسيد. اين قبيل افراد را حق هيچ گونه فرجام خواهي نخواهد بود... هر کس ايشان را طبق شعائر مسيحي، اجازه ي کفن و دفن دهد محکوم به حکم تکفير خواهد شد، تا آنکه به خوبي رضايت خاطر کليسا را جلب کند. چنين کسي مورد بخشايش قرار نخواهد گرفت، مگر آنکه با دست خود، اجساد به گور سپرده ي مردگان را از زير خاک بيرون آورد و به دور افکند... اگر شخصي از انجام اين تکليف سرپيچي کند، تکفير خواهد شد. بدعت گذاران و کليه ي افرادي که آنها را پناه مي دهند، حمايت مي کنند يا مدد مي رسانند و همگي کودکان آنها تا دو نسل حق تصدي مقامات کليسايي را نخواهند داشت. ما به اين وسيله، تمام اين قبيل افراد را براي هميشه از عوايدشان محروم مي سازيم. (57)
با تأمل و دقت در اين فرمان پاپي، که در مقام تشريع حکم الهي است، به روشني حکم اهانت به حضرت مسيح عليه السلام کشف مي شود. پاپ اوريانوس پنجم در سال 1362م فتوايي صادر کرد و در آن بدعت گذاران را محکوم نمود و استفاده از شکنجه از سوي مأموران تفتيش عقايد را تصويب کرد و مجازات مرگ را براي بدعت گذاران غير نادم در نظر گرفت. (58)
پاپ لئون دهم در روز 15 ژوئن 1520م به تکفير مارتين لوتر مبادرت کرد. (59) پاپ پل سوم در فرماني نوشت: از آغاز صعودمان بر کرسي رسولي، ما به شکوفايي ايمان کاتوليکي و پاک سازي از بدعت علاقه مند بوده ايم. آنان که با حيله هاي شيطاني اغوا شدند بايد به آغل و وحدت کليسا باز گردند. دشمن نسل انسان حتي بدعت بيشتري ميان مؤمنان منتشر کرده و رداي مسيح را دريده است. در اين نامه، وي جيوواني پيترو کرافا را به رياست دادگاه تفتيش عقايد در سراسر حکومت مسيحي نصب کرد و درباره ي وظايف او نوشت: وي و زير دستانش موظفند از راه تفتيش عقايد، همه و تک تک افرادي را که از راه خداوند و ايمان کاتوليک منحرف مي شوند، همچنين کساني را که به بدعت متهم شده اند، همراه پيروان و شرکاي عمومي يا خصوصي، مستقيم يا غير مستقيم بازجويي کنند. مجرمان و متهمان بايد زنداني شوند و عليه آنان اقامه ي دعوا شود تا حکم نهايي صادر گردد. کساني که به عنوان مجرم محکوم مي شوند بايد طبق کيفرهاي قانوني، مجازات شوند. پس از کيفر مرگ، اموالشان فروخته مي شود. هر کس جرئت کند مانع اين کار شود، با خشم خداي متعال و رسولان مقدس پطرس و پولس مواجه خواهد شد. (60) جيوواني پيترو کرافا، که بعدا پاپ پاولوس چهارم شد، اعتقاد داشت: هنگامي که ايمان در خطر است، هيچ تأخيري جايز نيست، بلکه بايد بر اثر کمترين بدگماني، به سرعت دست به اقدامات احتياطي سخت و جدي زد. هيچ کس نبايد با ابراز اغماض نسبت به بدعت گذاران - از هر فرقه که باشند - و بخصوص نسبت به پيروان کالوين، نام خود را ننگين کند. وي گفته است: حتي اگر پدر خودم بدعتگذار بود، هيزم کافي جمع مي کردم تا او را بسوزانم. (61)
ديه گو دواوسدا، يک پروتستان اسپانيايي بود که از سوي دادگاه شرعي تفتيش عقايد پاپي، زنداني و محکوم شد. در حکم مأموران دادگاه درباره ي وي آمده است: ما مأموران تفتيش عقايد دريافته ايم که متهم در موارد ذيل، مرتکب بدعت گذاري و ارتداد نسبت به دين مقدس کاتوليک شده است. در ادامه ي حکم، دفاع وي از راهب شرور بدعتگزار نفرت انگيز مارتين لوتر و همنشيني و حمايت از بدعتگذاران را يادآوري نموده، مي گويد: اعلام مي کنيم: ديه گو دواوسدا بدعتگذار است و نسبت به آيين مقدس کاتوليکي و دين مسيحي مرتد بوده و حکم تکفير و مصادره ي همه اموال را به جان خريده است. اعلام مي کنيم: اموال او از روزي که مرتکب اين جرايم نسبت به دين شده است به خزانه ي سلطنتي تعلق دارد و ما او را(براي اعدام)به نيروي عرفي تحويل مي دهيم. (62)
در شوراي «ترنت» دو منصب تأييد شد: «انگيزيسيون» يعني: محکمه ي نهايي براي داوري درباره ي مرتدان و «اندکس» (Index)يعني: فهرست کتاب هايي که براي ايمان و اخلاق کاتوليکي خطرناک محسوب مي شدند و نمايندگان کليسا آنها را سانسور کردند و خواندن آنها را براي اعضاي کليساي رم ممنوع ساختند. (63)
«فهرست پاپي» در سال 1559 در رم تهيه شد. پاپ لئوي دهم اعلام کرد: در تمام زمان هايي که مي آيد، هيچ کس نبايد کتاب يا نوشته ي ديگري را، چه در رم و چه در هر شهر يا اسقف نشين ديگر، چاپ کند يا سبب چاپ آن شود، مگر نخست به تصويب و تأييد قائم مقام پاپ و رئيس کاخ مقدس در رم يا اسقف ها يا کسان ديگري که درک علمي دارند، در شهرها و اسقف نشين هاي ديگر رسيده باشد. در سال 1571م ، پاپ پيوس پنجم «مجمع فهرست» را به وجود آورد که اداره ي جداگانه اي براي نظارت بر فهرست بود. دستگاه تفتيش عقايد مراقب انتشار کتب ضاله و خراب کارانه بود. هزاران کتاب در فهرست پاپي قرار داده شد. آثار مؤلفاني همچون آراسموس، ساوونارولا، ماکياولي و بوکاچيو ممنوع شد. فهرست رسمي جديدي از کتاب هاي ممنوعه در سال 1948م از سوي «اداره ي مقدس» انتشار يافت. (64)
يوحنا پطرس غوري در کتاب خود در فقه مسيحيت، قرائت کتب ممنوعه و حرام را حتي بر کسي که از ضرر آن در امان باشد، حرام مي داند؛ چون آن کتاب ها انسان را در معرض فريب و انخداع قرار مي دهد. وي جمعيت هاي کليساي رمي را هشت جمعيت مي شمارد. يکي از آنها جمعيت «اندکس و فهرست» است که در آن گروهي از دانشمندان و محققان کتاب ها را بررسي مي کنند تا کتاب هايي را که با دين يا آداب پسنديده منافات دارند و يا در آنها چيزي باشد که به مؤمنان ضرر برساند، نشانه گذاري گردد و در فهرست کتب محرمه قرار گيرد. هر کتابي که بوي بدعت بدهد، ممنوع مي شود. گاهي اسقف اعظم رم از برخي کتاب ها اظهار برائت مي نمايد و در فهرست کتب ممنوعه جاي مي گيرد. بر مؤمنان امتناع از مطالعه ي کتب فهرست ممنوعه، مثل امتناع از خوردن غذاي مسموم لازم است. وي فتوا مي دهد که چاپ کتاب هايي که از جهتي در بردارنده ي چيزهاي خوب است و از جهت ديگر فسادآور است، جايز نيست. خريد و فروش کتب فاسدکننده جز براي اهل علمي که مي توانند انحرافات و گم راهي هاي کتاب را کشف نمايند و رد کنند، جايز نيست. هبه و اجاره ي کتب فاسده و بازگرداندن آنها به مالکش جايز نيست. (65) بدين روي، روشن است کتابي که در بر دارنده ي کوچک ترين اهانت به شخصيت مقدس حضرت عيسي عليه السلام باشد قطعا در فهرست کتب ممنوعه و محرمه جاي مي گيرد که خريد و فروش و اجاره و هديه و قرائت آن حرام خواهد بود. علاوه بر پاپ و شوراي عمومي کليسا، توده ي مردم و اسقفان و انديشمندان مسيحي نيز با بدعت و ارتداد و کفر و بخصوص اهانت به عيسي مسيح عليه السلام مبارزه کرده اند.
ايرنه، اسقف «ليون» در قرن دوم ميلادي، تواناترين مخالفان بدعت بود و بدعت را انحراف از کتاب هاي مقدس و قانون ايمان مي دانست. (66) مدت ها پيش از اينکه کليسا دست به اقدامي بزند، خود جماعت بدون دادرسي، بدعت گذاران را در ملأعام به قتل مي رساندند. مؤمنان شکايت داشتند که کليسا بي اندازه با بدعت گذاران مدارا مي کند. بعضي اوقات بدعت گذاران را از چنگ کشيشان، که آنها را حراست مي کردند، مي ربودند. در 1114م، اسقف سواسون برخي از بدعت گذاران را زنداني کرد، در حالي که وي از مقرش دور بود. مردم از ترس آنکه مبادا کشيشان بسيار نرم رفتار کنند، درهاي زندان را شکستند و بدعت گذاران را کشان کشان به پاي تل هيمه اي بردند و زنده زنده در آتش سوزاندند. هنگامي که پير دوبرويي اظهار داشت که در آيين قرباني مقدس، وقتي کشيشان تظاهر به قلب ماهيت جسم عيسي مي کنند، دروغ مي گويند و چند صليب را روز جمعه ي مصلوب شدن مسيح سوزاند، مردم در دم، او را به قتل رساندند. (67)
جيمز هاکس اعتقاد دارد: جز اشرار، هيچ کس عيسي مسيح عليه السلام را بغض نمي نمايد. (68) فلويد فيلسون نيز اعتقاد دارد: کسي که عمدا دعوت مسيح عليه السلام را رد مي کند سرانجام و سرنوشت اندوه باري در انتظارش است. کسي که مسيح عليه السلام را نپذيرد و ازقبول وي امتناع ورزد به سرنوشت غم انگيزي دچار خواهد شد و از امتيازاتي که انجيل رايگان به انسان ها مي دهد خويشتن را محروم نموده است. (69)

شخصيت گرايي مسيحيت

مسيحيت بيش از اينکه «متن محور و قانون محور» باشد، شخص محور است. مسيحيت شخصيت گراترين دين است. تاريخ زندگاني حضرت مسيح عليه السلام و شخصيت و اوصاف او در متن دين قرار دارد، به گونه اي که انکار هر يک از آنها، انکار مسيحيت است. (70) کتاب مقدس انجيل درباره ي پسر خداوند عيسي مسيح عليه السلام (71) و انجيل نويسي در واقع، شرح وقايع رخ داده در زندگاني عيسي مسيح عليه السلام است. (72) بيش از يک چهارم هر يک از اناجيل اربعه، مربوط به جريان هفته ي آخر عمر عيسي مسيح عليه السلام است. (73) به دليل آنکه اصول اساسي مسيحيت همان ارکان و مسائل زندگاني حضرت مسيح عليه السلام است، هر گونه اهانت به اصول آيين مسيحيت در واقع، اهانت به عيسي مسيح عليه السلام و هرگونه توهين به عيسي مسيح عليه السلام نيز اهانت به دين مسيحيت است. در اين صورت، تاريخ دفاع از مقدسات در مسيحيت و کارنامه ي مسيحيان در مبارزه با بدعت گذاران، مرتدان، کافران و اهانت کنندگان در واقع، تاريخ احکام و مجازات اهانت به شخصيت مقدس حضرت مسيح عليه السلام است و همه نمايانگر سنت مسيحيت در برخورد با اهانت به مؤسس و بنيانگذار آيين مسيحيت. بنابراين، آنچه درباره ي حکم اهانت به حواريان، شاگردان و رسولان عيسي مسيح عليه السلام جاري و برقرار است (74) و احکام، قوانين و مجازات هايي که براي اهانت به پاپ تصويب شده (75) و به ويژه همه ي آنچه در دادگاه تفتيش عقايد اتفاق افتاده، حکم و جزاي اهانت به حضرت مسيح عليه السلام در سنت مسيحيت را نشان مي دهد.

حکم اهانت به عيسي مسيح عليه السلام در دادگاه تفتيش عقايد

برخورد و مبارزه با بدعت گذاران، مرتدان، کافران و اهانت کنندگان در زمان حضرت عيسي عليه السلام و رسولان وي آغاز شد و تاکنون نيز ادامه دارد. در زماني که کليسا به رهبري پاپ، بزرگ ترين قدرت اروپا و جهان مسيحيت بود، (76) دادگاه تفتيش عقايد کليسايي با استناد به کتاب مقدس، (77) و سنت مسيحي (78) در آغاز قرن سيزدهم به فرمان رسمي پاپ اينوکنتيوس سوم (79) پديد آمد و با حمايت پاپ گري گوري نهم به يک تشکيلات کليسايي بين المللي با قدرت و نفوذ فوق العاده تبديل شد. (80) اين تشکيلات بسيار مجهز و عظيم، با امکانات فراوان کليسا، تا پايان قرن هجدهم، به صورت آشکار و سراسري با اعمال قدرت پاپ ادامه يافت. (81) ولي به تدريج، با ضعف قدرت دنيوي کليسا و پاپ محدود شد. (82) دادگاه تفتيش عقايد در اين شش قرن، با هدايت و نظارت مستقيم پاپ ها استمرار يافته و در اين مدت، تمام 76 پاپ کليساي رمي و واتيکان (83) اصل دادگاه را پذيرفته و رفتار دادگاه را تأييد نموده و همواره از آن پشتيباني کرده اند. بنابراين، کارنامه و رفتار اين دادگاه شرعي ديني، منبع مهمي براي کشف نظريه ي مسيحيت درباره ي دفاع از مقدسات و شناسايي حکم شرعي و مجازات اهانت کنندگان به شخصيت مقدس حضرت عيسي عليه السلام است. براساس شخصيت گرايي مسيحيت، همه ي آنچه در اين دادگاه روي داد، به نوعي با دفاع از عيسي مسيح عليه السلام پيوند داشت، ولي در فهرست جرم ها و اتهامات زندانيان و کساني که توسط دادگاه مقدس تفتيش عقايد مجازات شدند، اهانت به عيسي مسيح عليه السلام بزرگ ترين و خطرناک ترين جرم بود و سخت ترين مجازات را در پي داشت. (84)
کيفرها و مجازات هاي سنگين، زندان، شکنجه، زنده سوزاندن، خفه نمودن و به صليب کشيدن براي اهانت به شخصيت مقدس عيسي مسيح عليه السلام اجرا گرديده است. (85)

رفتار کليسا در تاريخ معاصر مسيحيت

در حکومت مطلق پاپ و کليساي کاتوليک بر ايتاليا و سراسر اروپا، شرايط اظهارنظر و اجراي حکم اهانت به مقدسات وجود داشت، در آن دوران، بدون پنهان کاري، حکم آيين مسيحيت توسط پاپ و کليسا ابراز گرديد و اجرا شد. تاريخ کليساي کاتوليک و سيره ي پاپ در آن زمان، منبع معتبر بزرگي براي درک حکم اهانت به مقدسات مسيحيت بوده است. پاپ، واتيکان و کليسا در عصر اقتدار خويش، تحمل هيچ توهيني به عيسي عليه السلام را نداشتند. مطابق شواهد و اسناد فراواني که از آن زمان باقي است، کوچک ترين اهانت به مسيح، جرمي بسيار بزرگ با کيفر سنگين مرگ بود و اهانت کننده به شديدترين وجه، مجازات مي گرديد. انتقاد از کليسا و درگيري با کليسا و ارائه ي هر نوع فريضه و تفسير جديد متفاوت با اعتقادات رسمي کليسا و حتي اختراعات و تحقيقات و اظهارنظر علمي ناهماهنگ با تفسير کليسا از کتاب مقدس، اهانت به کليساي کاتوليک و توهين به رأس آن عيسي مسيح عليه السلام تلقي مي شد و با آن به شدت برخورد مي گرديد. (86)
پاپ، که قداستش جلوه اي از قداست عيسي مسيح عليه السلام بود و جايگاه و قدرت و اعتبارش ريشه در نفوذ مسيح داشت، معصوم و خطا ناپذير شناخته شد و توهين به وي نيز جرمي سنگين با کيفر شديد بود. عدم پذيرش سلطه ي معنوي پاپ و برنداشتن کلاه از سر به احترام پاپ و اعتراض به امتيازات پاپ و انتقاد از وي، اهانت به نايب عيسي مسيح عليه السلام بود و مجازات داشت، به گونه اي که بسياري از مسيحيان به جرم اهانت به پاپ به مرگ محکوم شدند و اعدام گرديدند. (87)
در پي عصر نوزايي و انقلاب فرانسه و پايان يافتن قدرت و نفوذ فراوان کليسا در جهان غرب و فروپاشي دستگاه تفتيش عقايد و از بين رفتن حقانيت و اعتبار رأي پاپ و کليسا، شرايط تغيير يافت و ديگر کليسا نمي توانست همانند گذشته، احکام خويش را اجرا کند. در وضعيت جديد، هيچ گاه مسيحيت نتوانسته است همچون گذشته، با اهانت به مقدسات مبارزه نمايد. تضعيف موقعيت جهاني کليسا و پاپ و ضعف آنان عامل اصلي اين کوتاهي است. البته بازتاب هاي سابقه ي خشونت بار کليسا در دفاع از مقدسات و رفتار غير منطقي و نامعقول درباره ي کليسا در قرون وسطا و عصر تفتيش عقايد نيز موجب سرافکندگي و شرمساري ارباب کليسا گرديده است؛ چنان که واتيکان در شرايط جديد مجبور به تظاهر به نفي خشونت و روي آوردن به روشي متفاوت با گذشته شده است. در همين وضعيت و جايگاه نوين نيز کليسا و پاپ در حيطه ي قدرت و نفوذ خويش در درون تشکيلات مسيحيت با هر اهانتي مبارزه کرده و هر گونه تعرض و اهانت به پاپ و کاردينال ها و کشيشان در نوشتار و گفتار در پيمان «لاترانو» در سال 1929، همانند اهانت و بي احترامي به شخص شاه تلقي گرديده (88) و در درون تشکيلات واتيکان و کليسا، با هر چه اهانت پاپ و کليسا و کشيشان شناخته شده مبارزه ي جدي صورت گرفته و اين مبارزه در پرتو انتساب پاپ و کليسا با عيسي مسيح عليه السلام بر پايه ي مبارزه با اهانت به مسيح استوار شده است. روشن است که هم در عصر اقتدار کليسا و حاکميت دادگاه تفتيش عقايد بر اروپا کسي جرئت اهانت صريح به مسيح را نداشت و هم امروز درون تشکيلات کليسا، کسي توانايي چنين اقدامي ندارد؛ ولي امکان داشت افرادي به اهانت به پاپ و کشيشان روي آورند. از اين رو، هرگونه توهين به پاپ و کشيشان به بهانه ي اهانت به نايب مسيح، جرمي بزرگ با کيفري سنگين اعلام گرديد و با آن مبارزه شد.
از زماني که موضوع «عصمت» و «خطا ناپذيري پاپ» در شوراي اول و دوم واتيکان تصويب شد و رسميت يافت، با هر کسي که آن را نپذيرفت و يا بدان انتقاد داشت، تحت عنوان اهانت به نماينده ي عيسي مسيح عليه السلام به شدت مبارزه شد. مورخ برجسته ي کليسا، ايگنازوون دولينگر، از پذيرش آموزه ي خطا ناپذيري پاپ سرباز زد و از کليساي کاتوليک اخراج گرديد. (89) در زمان لئوي سيزدهم (1878-1903) جنبشي نوگرا در کليساي کاتوليک به وجود آمد و آلفرد لوييزي و جورج تيرل از سران آن بودند و آموزه ي مصون از خطا بودن پاپ را رد کردند. پاپ اين جنبش نوگرا را محکوم نمود و حکم اخراج رهبران جنبش را صادر کرد و با حکم ديگري، سوگند روحانيان مسيحي عليه اين جنبش را الزامي نمود. (90) آلفرد نيومن لوازي يک کشيش کاتوليک بود، ولي بر اثر تلاش براي تأمين آزادي تحقيق تاريخي در کليسا، به سال 1908 تکفير شد. (91) فهرست رسمي جديد از کتاب هاي ممنوعه در سال 1948 از سوي اداره ي مقدس واتيکان انتشار يافت و تا امروز اعتبار دارد و دليل اصلي ممنوعيت آن کتاب ها، اهانت به مقدسات بوده است. (92) در 1971 کارل هاينس دشنر، که کتاب هاي زيادي درباره ي کليسا و تاريخ مذهب دارد، به جرم توهين و افترا به کليساي مسيحي محاکمه گرديد. (93) برخورد کليساي کاتوليک و پاپ با هانس کونگ در قرن بيستم، نمونه ي برجسته اي از مبارزه ي واتيکان با هر نوع انتقاد از پاپ به دليل اهانت به مسيح است. هانس کونگ بين سال هاي 1962 تا 1965، به عنوان متخصص منصوب از سوي پاپ و در شوراي دوم واتيکان شرکت داشت. (94) او يک مسيحي متعصب بود، اما به دليل انتقاد از آموزه ي «خطا ناپذيري پاپ»، از کليساي کاتوليک و کرسي تدريس الهيات کاتوليک کنار گذاشته شد. (95)
در روز عيد ميلاد مسيح در سال 1385 حسن رحيم پور ازغدي در مراسم کليساي حضرت ابراهيم عليه السلام تهران در موضوع «مسيح در قرآن»، سخنراني کرد. وي در اين سخنراني، که نود درصد آن به بيان اشتراکات اسلام و مسيحيت اختصاص داشت، به گونه اي دوستانه تنها برخي تفاوت هاي مسيح شناسي در اسلام و مسيحيت را ارائه نمود، به دنبال اين سخنراني، واتيکان به رهبري پاپ، نفر دوم سفاوت خود در تهران و نيز کشيش پاکستاني مسئول هماهنگي کشيش ها در کليساي حضرت ابراهيم عليه السلام را برکنار کرد. (96)

جمع بندي

با دقت در تعريف و مفهوم «سنت» در شريعت مسيحيت و بنابر اعتقاد مسيحيان کاتوليک به تداوم و توسعه ي سنت، و با روشن شدن درجه ي اعتبار و حجيت سنت مسيحي، و ضرورت اعتقاد به آن و لزوم پذيرش آن از سوي همه ي مسيحيان جهان، چنين به دست مي آيد که اهانت به عيسي مسيح عليه السلام جرمي بزرگ و مستوجب حکم تکفير کبير و لعنت و مجازات دنيوي آن سوزاندن و قتل است. هر کتابي که در آن به مسيح اهانت شود از کتب ضاله و خطرناکي است که چاپ و انتشار آن جرم و خواندن آن براي اعضاي کليسا حرام و ممنوع است. در سيره ي مسيحيت حاکم در عصر اقتدار کليساي کاتوليک در قرون وسطا و در دادگاه تفتيش عقايد جهاني مسيحيت، که براساس سنت مسيحي پديد آمد و با مديرت پاپ رهبر مسيحيان کاتوليک شش قرن برقرار بود، همواره کيفر توهين به عيسي مسيح عليه السلام به شديدترين وجه مجازات شده و سوزانده و اعدام مي گرديدند.

پي نوشت ها:

1- مري جوويور، درآمدي برمسيحيت، ترجمه ي حسن قنبري، قم، مرکز مطالعات تحقيقات اديان و مذاهب، 1381، ص 122-124/ اينار مولند، جهان مسيحيت، ترجمه ي محمدباقر انصاري و مسيح مهاجري، چ دوم، تهران، اميرکبير، 1381، ص 49 و 54 و 55 و 89 / آليستر مک گراث، مقدمه اي بر تفکر نهضت اصلاح ديني، ترجمه ي بهروز حدادي، قم، مرکز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1382، ص 357 و 358 / کاليستوس وير، سنت از ديدگاه مسيحيت (مقدمه اي بر شناخت مسيحيت)، ترجمه ي همايون همتي، تهران، نقش جهان، 1379، ص 52.
2- جي. لسلي دانستن، آيين پروتستان، ترجمه ي عبدالرحيم سليماني اردستاني، قم، مؤسسه ي آموزشي و وپژوهشي امام خميني، 1381، ص 84-89 و 329-331 / کاليستوس وير، پيشين، ص 48.
3- آليستر مک گراث، مقدمه اي بر تفکر نهضت اصلاح ديني، ص 296 و 313 و 314 / همو، در سنامه ي الهيات مسيحي، ترجمه ي بهروز حدادي، قم، مرکز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب اسلامي، 1384، ص 357 و 358 و 360 / جوان اگريدي، مسيحيت و بدعت ها، ترجمه ي عبدالرحيم سليماني اردستاني، قم، طه، 1377، ص 204 و 205 و 206 / توني لين، تاريخ تفکر مسيحي، ترجمه ي روبوت آسريان، تهران، فروزان، 1380، ص 491 / کاليستوس وير، پيشين، ص 48.
4- اينار مولند، پيشين، ص 86 و 87 و 89 و 90 / توني لين، پيشين، ص 492 / جوان اگريدي، پيشين، ص 206 / ليلي مصطفوي کاشاني، شوراي واتيکان دو ميعادگاه کليساي کاتوليک با تجدد گرايي، تهران، مرکز مطالعات فرهنگي بين المللي الهدي، 1378، ص 78 و 163 و 164 / کاليستوس وير، پيشين، ص 45و 53 و 54 / مجتبي عبدخدايي، واتيکان (کليساهاي جهاني کاتوليک)، تهران، بين المللي، 1382، ص 51 / بهرام محمديان و ديگران، دائره المعارف کتاب مقدس، تهران، روزنو، 1380، ص 404 و 408.
5- انجيل شريف، ترجمه ي جديد فارسي (عهد جديد خداوند و نجات دهنده ي ما عيسي مسيح که از زبان يوناني ترجمه شده است)، چ سوم، تهران، انجمن کتاب مقدس ايران، 1981، 18:18 - 20 / جان لاک، نامه اي در باب تساهل، ترجمه ي شيرزاد گلشاهي ، تهران، نشر ني، 1377، ص 63 / جي. لسلي دانستن، پيشين، ص 31.
6- اينار مولند، پيشين، ص 90 / جوان ا. گريدي، پيشين، ص 208.
7- توني لين، پيشين، ص 84 و 139 و 361 و 362 / توماس ميشل، کلام مسيحي، ترجمه ي حسين توفيقي، قم، مرکز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب اسلامي، 1377، ص 50 و 51 / محمدعلي ابطحي، ديالوگ با دانشمندان مسيحي (دين در جهان معاصر)، تهران، طرح نو، 1379، ص 89 و 95 و 96 / مري جوويور، پيشين، ص 31، 93 و 486.
8- هانس کونگ، تاريخ کليساي کاتوليک، ترجمه ي حسن قنبري، قم، مرکز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1384، ص 92 و 146 و 152 و 190 و 235و 236 / جان بايرناس، تاريخ جامع اديان، ترجمه ي علي اصغر حکمت، ويرايش پرويز تابکي، چ شانزدهم ، تهران، علمي و فرهنگي، 1385، ص 652 / جان پالارد، واتيکان و فاشيسم ايتاليا 1932 -1929، ترجمه ي مهدي سحابي، تهران ، نشر مرکز، 1366، ص 24 / سارا فلاورز، اصلاحات، ترجمه ي رضا ياسايي، چ دوم، تهران، ققنوس، 1382، ص 122 / آلن گيربرانت، کليساي انقلابي، ترجمه ي پرويز هوشمند راد، تهران، شباويز، 1367، ص 45 و 60 و 64 و 71 و 76 / وان لون، انگيزيسيون (تفتيش عقايد)، ترجمه ي غلامرضا سعيدي، هندريک ويلم، ص 7.
9- مايکل ب. فاستر، خداوند انديشه ي سياسي، ترجمه ي جواد شيخ الاسلامي، چ دوم، تهران،امير کبير، 1362، ص 406 - 408 / ويل دورانت و آريل دورانت، تاريخ تمدن، ترجمه ي ابوالقاسم طاهري و ديگران، چ هشتم، تهران، علمي و فرهنگي، 1381، ج 4، ص 678 و 680 و 708 و 1084 / هانس کونگ، پيشين، ص 148 و 251 / اينار مولند، پيشين، ص 87 .
10- يوحنا پطرس غوري، مختصر اللاهوت الادبي، ترجمه ي يوحنا حبيب الخوري، مطبعه العموميه الکاتوليکه، 1879، ص 132-135.
11- انجيل يوحنا، 15:21 - 18 / انجيل متي، 3:16 - 19 / انجيل لوقا، 16:10 / اعمال رسولان، 28:15.
12- يوحنا پطرس غوري ، پيشين، ص 115.
13- توني لين، پيشين، ص 481 و 493 / هانس کونگ، پيشين ، ص 227 / اينار مولند، پيشين، ص 91 و 92 / رابرت اي. وان وورست، مسيحيت از لابه لاي متون، ترجمه ي جواد باغباني و عباس رسول زاده، قم، مؤسسه ي آموزشي و پژوهشي امام خميني، 1384، ص 438.
14- رابرت اي. وان وورست، پيشين، ص 438 - 440 / توني لين، پيشين، ص 481 / محمدرضا زيبايي نژاد، مسيحيت شناسي مقايسه اي، چ دوم، تهران، سروش، 1384، ص 267.
15- ليلي مصطفوي کاشاني، پيشين، ص 139-141 و 147 و 148.
16- ناصر مکارم شيرازي و ديگران، دائره المعارف فقه مقارن، قم، مدرسه الامام علي بن ابي طالب عليه السلام، 1385، ج 1، ص 577.
17- امثال سليمان، 8 :15.
18- روميان: 1:13.
19- يوحنا پطرس غوري، پيشين، ص 114-115.
20- متي: 19:16.
21- لوقا: 16:10.
22- اعمال رسولان: 28:15.
23- يوحنا پطرس غوري ، پيشين، ص 114-115.
24- همان، ص 115.
25- يوحنا، 15:21-17.
26- متي: 19:16.
27- يوحنا پطرس غوري، پيشين، ص 255.
28- همان، ص 583.
29- همان، ص 132-135.
30- همان.
31- همان ، ص 584.
32- همان، ص 908.
33- توني لين، پيشين، ص 51.
34- مري جو و يور، پيشين، ص 446 و447.
35- توني لين، پيشين، ص 51 / جان بايرناس، پيشين، ص 634.
36- جان بايرناس، پيشين، ص 634.
37- توني لين ، پيشين، ص 117-118.
38- ويل دورانت، پيشين، ج4، ص 1015.
39- همان، ج 4، ص 1014.
40- جان بايرناس، پيشين، ص 646 / توني لين، پيشين، ص 168.
41- جوان ا. گريدي، پيشين، ص 177-182.
42- دبورا بکراش، تفتيش عقايد، ترجمه ي مهدي حقيقت خواه، تهران، ققنوس، 1383، ص 19.
43- همان، ص 21 / ويل دورانت، پيشين،ج 4، ص 1047.
44- ويل دورانت، پيشين، ج 4، ص 1039 و 1040.
45- دبورا بکراش، پيشين، ص 18و 19.
46- همان، ص 20.
47- ويل دورانت، پيشين، ج 4، ص 1039 -1042 / دبورا بکراش، پيشين، ص 19-21.
48- دبورا بکراش ،پيشين، ص 22 و 23 / توني لين، پيشين، ص 193.
49- ويل دورانت، پيشين، ج 4، ص 1045.
50- همان، ج 4،ص 1047.
51- مري جو ويور، پيشين، ص 448 / توني لين، پيشين، ص 193
52- دبورا بکراش، پيشين، ص 26 و 27.
53- ويل دورانت، پيشين، ج 4، ص 1046.
54- همان، ج 4، ص 1044 و 1048.
55- فرانکو مارتينلي، تاريخ تفتيش عقايد (تاريخ سفاکي ها، شکنجه ها و ساديسم ها)، ترجمه ي ابراهيم صدقياني، تهران، جهان رايانه امين، 1378، ص 12و13.
56- دبورا بکراش، پيشين، ص 28 / ويل دورانت، پيشين، ج 4، ص 1050.
57- ويل دورانت، پيشين، ج 4، ص 1049.
58- دبورا بکراش، پيشين ، ص 29.
59- فرانکو مارتينلي، پيشين، ص 219.
60- رابرت اي. وان و ورست، پيشين، ص 336 و 337.
61- سارا فلاورز، پيشين، ص 119.
62- دبورا بکراش، پيشين، ص 57.
63- مري جو ويور، پيشين، ص 193 و 194 / دبورا بکراش، پيشين، ص 129 / جان بايرناس، پيشين، ص 688.
64- دبورا بکراش، پيشين، ص 133 -136.
65- يوحنا پطرس غوري، پيشين، ص 163 و 171 و 173 و 308 و 309.
66- رابرت اي. وان و ورست، پيشين، ص 118.
67- ويل دورانت، پيشين، ج 4، ص 1045 -1046.
68- جيمز هاکس، قاموس کتاب مقدس، بيروت، مطبعه ي آمريکايي، 1928، ص 807.
69- فلويد فيلسون، کليد عهد جديد، ترجمه ي مسعود رجب نيا، تهران، نورجهان، 1323، ص 49 و 50.
70- هاروي کاکس، مسيحيت، ترجمه ي عبدالرحيم سليماني اردستاني، قم، مرکز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1378، ص 24-25 / توني لين، پيشين، ص 336 و 389 و 516-517 / کالين براون، فلسفه و ايمان مسيحي، ترجمه ي طاطاوس، ميکائيليان، تهران، علمي و فرهنگي، 1375، ص 283 / مري جوويور، پيشين، ص 31 / ويل دورانت، پيشين، ج 3، ص 769 / ج. ب. بوري، تاريخ آزادي فکر، ترجمه ي حميد نيرنوري، تهران، کتابخانه ي دانش، 1329، ص 47-49 / فيليپ شرارد ، «انسان شناسي مسيحي»، ترجمه ي مسعود غفور زاده، روزنامه انتخاب، ش 110 / عليرضا شجاعي زند، عرفي شدن در تجربه ي مسيحي و اسلام، تهران، انتشارات باز و مرکز بازشناسي اسلام و ايران، 1381، ص 213 و 459 / جان بايرناس، پيشين، ص 575.
71- روميان: 3:1.
72- لوقا: 1:1-2 / جيمز هاکس، پيشين، ص 111-112 / رابرت اي. وان و ورست، پيشين ، ص 109 / آليستر مک گراث، در سنامه ي الهيات مسيحي، ترجمه ي بهروز حدادي، قم، مرکز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1384 ف ص 528 / جي. لسلي دانستن، پيشين ، ص 68.
73- فلويد فيلسون، پيشين، ص 21.
74- متي: 21:5 -23 و 40:10-42 / اعمال رسولان، 28:20 -29 / عبرانيان، 9:12 -11 و 17:13.
75- هانس کونگ، پيشين، ص 129 / ويل دورانت، پيشين، ج 4، ص 704-710 / جان پالارد، پيشين، ص 244 و 330 و 308 / مجتبي عبدخدايي، پيشين ص 382 و 386 و 387 / ليلي مصطفوي کاشاني، پيشين، ص 148.
76- دبورا بکراش، پيشين، ص 16،16 و 23 و 27 / سارا فلاورز، پيشين ريال ص 13 و 16 و17 و 120 / توني لين، پيشين، ص 111 و 147 و 241.
77- متي، 8:18-9 / مرقس، 43:10 -48 / لوقا، 15:14 -23 / يوحنا، 6:15 / اول قرنتيان، 1:6 - 3 / روميان:1:13 -4.
78- توني لين، پيشين، ص 85 / هانس کونگ، پيشين، ص 97 / جان لاک، پيشين، ص 9 و 11 و 12 و 41 و 42 و 96 و 126 / ويل دورانت، پيشين،ج 4، ص 1044-1045/ ويلهلهم فردريش هگل، استقرار شريعت در مذهب مسيح، ترجمه ي باقر پرهام، تهران، آگه، 1369، ص 79.
79- ويل دورانت، پيشين ، ج 4، ص 1040 و 1048 / دبورا بکراش، پيشين، ص 23و24.
80- دبورا بکراش، پيشين، ص 27.
81- م. و. فرآل، دادگاه تفتيش عقايد (انگيزيسيون)، ترجمه ي لطفعلي بريماني، تهران، توس، ص 523 و 532.
82- دبورا بکراش، پيشين، ص 7و8و127و130و131.
83- مجتبي عبدخدايي، پيشين، ص 445.
84- ويل دورانت، پيشين، ص 128 و 129 و 493 و 494 و 500 و 1033 و 1044 و 1045 / جان بايرناس، پيشين، ص 634 و 645 و 646 و 680 و 681 / رابرت اي.وان و ورست،پيشين، ص 336 / توني لين، پيشين، ص 51 و 117 و 118 و168 و 168 / فرانکو مارتينلي، پيشين، ص 45 و 103 و 320 و 428 -437 / دبورا بکراش، پيشين، ص 18 و 55-57 و 115 / مايکل وايت، پيشين، ص 19 و 27 و 105 و 113 و 114 و 159 و 213 و 214 / سارا فلاورز، پيشين، ص 24/ جوان اگريدي، پيشين، ص 177-182 / ميرچا الياده، آيين گنوسي و مانوي، ترجمه ي ابوالقاسم اسمعيل پور، فکرروز، 1373، ص 79.
85- مايکل وايت، پيشين، ص 43 / ويل دورانت، پيشين، ج 4، ص 1046 و 1052 و ج 7، ص 274 و 723 و 730 و 762 و 732 و 731 /دبورا بکراش، پيشين، ص 57 و 93 و 107 -111 و 116 و 119 و 121 / فرانکو مارتينلي، پيشين، ص 209 / جان بايرناس، پيشين، ص 665 / وان لون، پيشين، ص 27 / آليستر مک گراث، مقدمه اي بر تفکر نهضت اصلاح ديني، ص 17و18.
86- فرانکو مارتينلي، پيشين ف ص 54، 216 و 218 / وان لون، پيشين، ص 21 / دبورا بکراش، پيشين، ص 17، 115 و 118، 122 و 124/ ويل دورانت، پيشين، ج 4، بخش دوم، ص 1025 و 1052.
87- فرانکو مارتينلي، پيشين، ص 56، 138 و 209، 271 و 309 / دبورا بکراش، پيشين، ص 16 و 17 و 100، 102 و 117 و 121 / توني لين، پيشين، ص 228 و 500 / سارا فلاورز، پيشين، ص 26 و 98-99 / هانس کونگ، پيشين، ص 262.
88- مجتبي عبد خدايي، پيشين، ص 382، 386 و 387 / ليلي مصطفوي کاشاني، پيشين، ص 148.
89- توني لين، پيشين، ص 482.
90- توني لين، پيشين، ص 488 و489.
91- آرچيبادر رابرتسون، عيسي اسطوره ياتاريخ، ص 72.
92- دبورا بکراش، پيشين، ص 132و136.
93- کارل هاينس دشنر، فاشيسم و ايتاليا، ص 4.
94- هانس کونگ، پيشين، ص 36 / توني لين، پيشين، ص 498 -499.
95- هانس کونگ، پيشين، ص 36،262 و 263 / توني لين، پيشين، ص 363 ، 500 و 501 / ليلي مصطفوي کاشاني، پيشين، ص 131.
96- روزنامه ي کيهان، شماره ي 1877، 28 فروردين 1386، ص 2 / روزنامه ي قدس، سال بيستم، 29 فروردين 1386، ص 19.

منبع: کتاب معرفت